مقدمه
انسان از نظر اندیشمندان موجدی پیچیده می باشد که شناخت او را برای هرکسی دچار مشکل میسازد و اصولا روابطی که انسانها با یکدیگر شکل می دهند جنبه مادی یا معنوی دارد و برای رفع نیازی می باشد که معمولا به تنهایی قادر به انجام آن نمی باشد . حال این سوال مطرح می شود که ((رابطه ممکن ات چگونه رابطه ای باشد ؟)) ; ارتباط ممکن است کلامی، ذهنی ، شنیداری و ... باشد که به فراخور نیاز صورت می پذیرد و اصولا شخصی که سعی در ارتباط با شخص دیگری را دارد ، هدفش از این ارتباط پاسخ به نداشته های جسمی و عقلانی خود است. یا بطوری می تواند مکمل شخص باشد. بعنوان نمونه انسانهایی با سطح بینش فکری بالا به دنبال ارتباط به اشخاصی با مراتب بالاتر و والاتر از خود هستند تا آموزه هایی را از او فرا گیرند و به همین صورت برای انسانهای مادی نگر.
ارتباط های انسان از بدو تولد
انسان موجودی است فطری و خدا جو که همیشه سعی در رسیدن به این نیاز فطری را دارد ، این نیاز اصولا در بعضی افراد که به بلوغ فکری نرسیده اند می تواند غیر خدایی نیز باشد .
انسان در بدو تولد تا سنین نونهالی وابستگی شدیدی به والدین خود دارد زیرا آنها را برتر از خود دیده و می اندیشد که با وجود آنها به این نیاز درونی(فطری) پاسخ دهد. اما رفته رفته که به دوران کودکی تا نوجوانی نزدیک می شود ، این نیاز ب یک موجود برتر و قویتر جایگزین می شود و جای خود را به قهرمانها و ابر انسانها می دهد که عموما رسانه ها در پیدایش آنها سهم بسزایی را دارا هستند. و وقتی نیز که کم کم به رشد و بلوغ فکری نزدیک می شود نیاز خود را فراتر از این قهرمانها و افسانه ها دیده و سعی در ایجاد یک رابطه معنوی با اشخاص پاک و معصوم می کند شاید به همین دلیل است که بیشتر در مراسمات مذهبی نظیر تاسوعا-عاشورا ، جوانان و نوجوانان حضور فعالتری را دارند و عموما خواهان اثبات خویش هستند. و اما هرچه به بلوغ فکری نزدیک و نزدیک تر میشود حس خداخواهی او بیشتر تشدید می شود و به دنبال یافتن دریچه هایی برای رسیدن به معبود می گردد .
گر چه شاید عموم انسانها در جوامع مختلف همچین شرایط ایده آلی را برای پرورش نداشته باشند ولی به فراخور زمان به طور کم و بیش با آن آشنا می شوند. حال اگر تربیت خانوادگی و اجتماعی در جوامع کم رنگ باشد ممکن است این فطرت هیچگاه به هدف نهایی خود نرسد و در مرحله قهرمان پروری و افسانه سرایی متوقف شود ، یا اینکه دچار دوگانگی ، شک و تردید نیز شود و به بیراهه کشیده شود.
ارتباط جوامع با خالق از گذشته تا حال
همانطور که در انسانها این فرت خداجو وجود دارد که به سمت خالق کشیده می شوند جوامع هم نقش زیادی ، در شکل گیری این ارتباط معنوی دارا هستند. جوامع و حکومت ها می توانند با شناساتدن یک اسطئره ، یک پیامبر یا یک امام و قبول آن ، نیل به سعادت را در آحاد جامعه بوجود آورند. همانطور که می دانیم در ادوار گذشته ریش سفیدان هر قبیله و عشیره حکم، حاکم آن قبیله را داشته و نظر آنها ، نظر اکثریت بوده است و هرچه این ریش سفیدان ، دانا تر مسلما جامعه والاتر و ایضا بالعکس.
اگر بخواهیم گذری سریع بر تاریخ بیاندازیم که انسانهای چند قرن پیش چگونه با خدای خویش ارتباط برقرار می کرده اند مسلما به نتایج جالبی دست خاهیم یافت.
در زمانهای گذشته مانند حوالی زمان ابراهیم خلیل ، اکثریت مردم به خدایانی اعتقاد داشتند زاده سنگ و چوب مه به دست خود انسان درست میشده به نام "بت" ، که مورد پرستش نیز واقع میشد و این ارتباط با خدا (بت) بصورت دیداری صورت می گرفته یعنی اینکه خدا را حس نمی کردند بلکه فقط باید مشاهده میکردند و می پذیرفتند که این نشانه جهل زمانه بوده است و همچنین پرستش خورشید ، ستاره و .... .
بعدها با بروی کار آمدن فرعون ، و گرفتن زمام حکومت بر مردم ادعای خدایی می کردند و با نمادها و آداب های مخصوص خویش که ریشه در جاد.گری و جن گیری بوده ، سعی در اثبات خویش به مردم را داشتند حال آنکه آنها نیز بشری بوده اند مانند باقی مردم ، از آثار این فرعونیان را می توانید در اهرام ثلاثه مصر مشاهده نمایید که نشان دهنده جهل مردم آن زمان و همچنین جبر حاکمان (فرعونیان) بوده که وقتی شخصی مانند حضرت موسی به پیامبری بعوث می شود زندگی آنها را متحول می سازد. این دو نمونه یاد شده در منطقه عرب نشین آسییا و همچنین شمال آفریفا بوده است که به فاصله زمانی کم وجود داشتند و حال اگر بخواهیم نوع ارتباط مردم غرب نزدیک (امپراتوری روم باستان و یونان) را بررسی نماییم در میآبیم که این جوامع با افسانه زدایی و قهرمان پروری و همچنین تعدد خدایان ، قصد پاسخ به نیاز درونی خویش را داشتند. قهرمانهایی مانند (آرتمیس الهه زمین و شکار، آفرودیت الهه عشق و زیبایی، آنو خدای آسمان)
جوامعی نیز بودند که بر خلاف این سه ، اعتقادشان به خدا غیر مادی بوده و برای هر چیزی نشانه ای و روحی از خدا درنظر می گرفتند نمونه اش را در قبایل سرخپوستان آمریکای جنوبی مشاهده می کنیم که برای هر جسمی تجسمی از خدا در نظر می گرفتند.
با نگاهی به این جوامع و جوامع دیگر در می یابیم که ارتباط انسانها با معبود عموما بصورت ابتدایی و سطحی بوده است که با ظهور پیامبران و امامان ، قدری سطح آگاهی مردم رفته رفته رو به بهبودی نهاد تا جایی که امروزه بت پرستی و خورشید پرستی و.... منسوخ شده و رایج نمی باشد و اکثریت انسانها به پرستش خدای یگانه در قالب دین یهودیت و مسیحیت و اسلام می پردازند بطوریکه هر روزه شاهد گسترش دین برحق پیامبر اکرم(ص) یعنی اسلام در دنیا هستیم.
رابطه انسان با خدا
آنچه در این جا مهم به نظر می رسد اینست که بدانیم رابطه انسان با خدا چگونه رابطه ای است. ما چند نوع رابطه را می توانیم درک کنیم که برخی از آنها برای انسان بسیار واضح و روشن است، اما برخی دیگر از آنها خیلی واضح نبوده و احتیاج به دقت نظر دارند:
1. رابطه حسی و مادی
این نوع رابطه، حقیقتی است در بین پدیده های طبیعت. رابطه گیاهان با نور خورشید; رابطه ریشه های درخت با انرژیهای زمین و با آب; رابطه دستگاههای بدن با یکدیگر; رابطه انسان با زمان و مکان و... از جمله روابط حسی و مادی و از نوع روابط تکوینی می باشند.
2. رابطه اعتباری
این نوع رابطه، جعلی و قراردادی است. رابطه مالک با مملوک; رئیس با مرئوس; رابطه ملت با دولت; و... این رابطه در بین پدیده ها و موجوداتی که تأثیر متقابل طبیعی بر یکدیگر دارند، وجود ندارد بلکه میان اجتماعات یا افراد یک اجتماع موجود است.
کلمات کلیدی :