سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : 91/3/11:: 12:19 صبح
نویسنده :
() نظر

رابطه معنوی که بر دو قسم است:

الف) رابطه وجودی ـ که رابطه ای تکوینی است ـ مانند رابطه علت فاعلی با معلول; آفریدگار با آفریده شده; و رابطه معلول با علت فاعلی; یا رابطه نفس با ادراکات و فطرتها و غرایز .‏

ب) رابطه تشریعی ـ که رابطه ای باطنی است ـ نه قابل لمس است و نه قابل قرارداد، مانند: روابط عقیدتی و...‏
رابطه انسان اگرچه به عنوان رابطه معلول با علت فاعلی آن، رابطه ای وجودی و تکوینی بوده و از حیطه قدرت انسان خارج است، لکن قسم دوم رابطه معنوی یعنی رابطه تشریعی نیز در حیطه اختیار انسان می باشد. خدای متعال، یک حقیقت نامتناهی فوق مادّه و حس و اعتبار است. به همین جهت، رابطه انسان با او هرگز مانند رابطه انسان با پدیده های طبیعت و یا روابط اجتماعی نیست; بلکه یک نوع رابطه معنوی تشریعی و رابطه ای درونی و باطنی است.‏


روح انسانی ـ که مرتبه عالی وجودی انسان است ـ قابلیت دارد با خدای متعال، رابطه تشریعی داشته باشد. علّت این که مرتبه انسانی نفس قادر به چنین ارتباطی است اینست که خواسته های روح انسانی، فوق مادّی و حسّی است و لذا فطرتاً توجهش به وجود عالی است نه دانی. وجودات مادی در سنجش با روح انسانی و خواسته ها و فطرتهای او دانی اند. و دانی، مطلوب عالی قرار نمی گیرد.‏

تشخیص مؤمن از غیر مؤمن و اعمال معنوی از غیر آن، با حواس پنجگانه و تفکرات وهمی و خیالی ممکن نیست; دو شخص همسان با هم اتفاق می کنند خدمات اجتماعی انجام می دهند; اما یکی آن را در رابطه با خدا (قربة إلی الله) انجام می دهد و دیگری نظ ر به دنیا دارد. این تضاد باطنی مشهود نیست; البته احیاناً در این دنیا گاهی به دنبال یک عمل، آثاری پدید می آید که افراد صاحب عقل متوجه بُعد معنوی عمل شده و اولیای خدا نیز از طریق شهود به بُعد معنوی عمل اشخاص آگاهی می یابند.‏
رابطه انسان با خدا ـ اضافه بر رابطه تکوینی ـ رابطه ایمانی، عقیدتی و رابطه ای بر اساس حُبّ و عشق است و چنین رابطه ای است که مملو از معنویت می باشد.‏

بسیاری از کسانی که غرق در روابط حسی، مادی و اعتباری گردیده و مقهور آن واقع شده اند و از مرز این گونه روابط نگذشته اند، نمی توانند رابطه معنوی را درک کنند; یا درک درستی از آن داشته باشند. رابطه معنوی از خصوصیات روح انسانی است و تنزل یافتگان در حیوانیّت از مرز حس و اعتبار فراتر نمی روند.‏

رابطه انسان با خدا، رابطه وجود دانی با وجودی است دارای کمال مطلق. رابطه صحیح و درست معنوی ـ که رابطه ای آگاهانه و ارادی است ـ دارای شرایطی است:


‏1 معرفت صحیح از خود.

‏2ـ معرفت صحیح از خدا.

‏‏3ـ ایمان قلبی.

4ـ اخلاص در اندیشه و عمل.‏

اینک توضیح هر یک از شروط فوق:‏

معرفت به خود

منظور از معرفت به خود اینست که انسان درک کند که موجود مستقل و بی نیازی نیست; وجودش وابسته به حقیقت مطلق است، و به این مطلب آگاه گردد که وجودش برتر از طبیعت بوده و حقیقتی فوق طبیعت دارد. لذا متعلق به خداست نه خودش، نه طبیعت و نه موجود دیگر.‏به عبارت دیگر، در معرفت خود، بیابد که آیه و نشانه حق است و آیه و نشانه، چون سایه ای است که باید تابع صاحب سایه باشد. این معرفت، نگاه فقری به خود داشتن و نگاه استقلالی به خدای بزرگ کردن است. در چنین نگاهی هر چیزی غیر خدا کوچک شمرده می شود و خدا در نظر انسان از هر موجودی عظیم تر خواهد بود. این گونه، معرفت نفس، انسان را به فوز اکبر می رساند.‏

معرفت به خدا

منظور از معرفت خدا اینست که بداند تمام قدرتها، کمالات، اسماء حسنی، قضا و قدر هر چیزی در نزد خداست و صاحب اختیار مطلق هستی اوست. او را به عنوان تنها معبود و قیوم بشناسد. بهترین راه شناخت خدا همان است که انبیاء عظام(علیهم السلام) تعلیم فرموده اند. قرآن مجید، احادیث و روایات، دعاهای رسیده از ائمه(علیهم السلام) (و مانند دعای عرفه در صحیفه سجّادیّه(علیه السلام) و...) منابع شناخت توحید و معرفت حق و سایر اعتقادات حقّه است.‏

ایمان قلبی

ایمان قلبی آنست که انسان با تمام وجود، تسلیم حق گردد. ایمان، معلول شناخت خدا بوده و آنگاه که معرفت قلبی به خدا حاصل شود، ایمان تحقّق پیدا می کند.‏

علی(علیه السلام) فرمود: "الاْیمانُ مَعرِفَةٌ بِالْقَلْبِ" هر قدر معرفت به خدا بیشتر باشد، ایمان از درجه بالاتری برخوردار است.‏

رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: "أَفضَلُکُمْ ایماناً أَفضَلُکُمْ مَعرِفَةً"; بافضیلت ترین شما از حیث ایمان برترین شما در معرفت است.‏ (بحار، ج 3، ص 14، روایت 37)

اخلاص در اندیشه و عمل

آنچه موجب می شود که انسان، اندیشه و عمل را برای خدا خالص گرداند، بریدن از غیر خداست; و این به معنای ترک مطلق نیست،بلکه بدین معناست که به آن، وابستگی روحی و قلبی نداشته باشد; انگیزه اولی و ذاتی در اندیشه و عمل، خدا باشد و انگیزه های دیگر ـ اگر وجود داشته باشند ـ در طول آن انگیزه قرار گیرند. اخلاص نیز معلول ترک تعلق و دارای مراتبی می باشد; ترک تعلق هر قدر بیشتر باشد، اخلاص از شدت بیشتری برخوردار است.‏

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: "لا یَکُونُ الْعابِدُ عابِداً لله حَق عِبادِتِه حَتی یَنقطِع عَن الخَلقَ کُلّهِ إلیهِ (فح) یَقُولُ: هذا خالِصٌ لی فَیَتَقَبَّلَهُ بِکَرَمِه"; عابد عبادت خدا را، آن چنان که سزاوار عبادت است، به جا نمی آورد; مگر این که انقطاع از تمام خلق پیدا کند و به سوی او توجه داشته باشد و حرکت کند. در این هنگام است که خداوند می فرماید: "این عبادت، خالص برای من است" و آن را به کرم خود قبول می کند.‏شرایطی که برشمردیم; نیز معنوی خواهد بود. پس از شناخت اجمالی رابطه با خدا و شرایط آن، لازم است به بیان نحوه رابطه و نتیجه آن بپردازیم.‏

چگونگی رابطه انسان با خدا‏

گفته شد که رابطه انسان با خدا، رابطه ای ادراکی و بر اساس معرفت است. و کیفیت و مرتبه معرفت و ادراک، تعیین کننده نحوه رابطه نیز می باشند. انسان دارای دو نوع معرفت است:‏

‏1ـ معرفت و شناخت قبل از عمل. 2ـ شناخت بعد از عمل .‏

در شناخت قبل از عمل، انسان می آموزد که خدا کیست؟ وظیفه او در برابر خدا چیست؟ و چه تکالیفی دارد؟ دانستن این گونه مسائل، انسان را برای حرکت ارادی و اختیاری آماده می کند. معرفت صحیح از خدا و راه یافتن به او، انگیزه وصال است.‏

رابطه با خدا، بر اساس شناخت قبل از عمل ـ که صرفاً دانستن است ـ رابطه ای تصوّری و ذهنی است; خواستن خدا، حبّ به کمال و جمال او و انگیزه حرکت به جانب او، ذهنی و تصوّری است; البتّه تصوّری که پایه اش عقل و فطرت است، نه تعبد. این تصوّر ذهنی و عقلی انگیزه می شود تا انسان در عمل متعبّد باشد; یعنی تسلیم فرامین و دستورات باشد; چون و چرایی در آنها نداشته باشد. با این وجود، عالم شدن به کمال و جمال و اسماء حسنای الهی موجب می گردد که رابطه انسان با او رابطه ای عاشقانه باشد; و این رابطه عاشقانه، راهی است جهت یافتن و دیدن معشوق و معبود. اثر این شناخت، در نگاه اول اینست که انسان از کفر خارج شده و به سوی اسلام گرایش پیدا کرده و نجاست کفر از او زایل گشته است. دیگر این که در پرتو این نوع معرفت، به انجام وظایف و تکالیف دینی پرداخته و امر و نهی خدای متعال را اطاعت می کند.‏اثر مهم این شناخت، در نظر دقیق اینست که شرط لازم جهت عرفانِ بعد از عمل است و زمینه را جهت "یافتن" فراهم می کند. یافتن که نتیجه عمل بر اساس معرفت کسبی و حصولی است. این ظاهر دین و شریعت بوده و ما مأمور به همین ظواهر هستیم و چنانچه آنها را خوب انجام دهیم، مورد توجه و عنایت خداوند متعال در دنیا و آخرت واقع خواهیم شد.‏ رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: "مَن عرفَ الّلة و عظَّمَهُ منعَ فاهَ منَ الکلامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعامِ وَ عَفی نَفْسَهُ بالصِّیامِ وَالْقِیامِ" کسی که خدا را بشناسد و او را بزرگ شمارد، دهانش را از کلام (لغو و زیاد) و شکمش را از طعام (حرام و زیادی) باز دارد و نفسش را به سبب روزه و قیام; به عبادت خدا به رنج و زحمت اندازد.‏

"یَنْبَغی لِمَنْ عَرَفَ اللهَ أنْ یَرْغِبَ فیما لَدَیْهِ"; برای کسی که خدا را بشناسد سزاوار است که به آنچه در نزد خداست رغبت داشته باشد.‏

اما شناخت بعد از عمل، شناختی است که ثمره عمل است. رابطه تصوری و عقلی، قابلیتی در برخی اشخاص متعبّد و تسلیم حق به وجود می آورد که خداوند به او معرفتی می بخشد که شهودی است. اگر در شناخت قبل از عمل، عالم به جمال و کمال حق بود، در این معرفت، شاهد جمال و کمال حق است. در این جا دیگر رابطه علمی وتصوری و عقلی نیست; بلکه رابطه شهودی و حضوری بوده و انگیزه انسان، شهود جمال و کمال است. این قوی ترین رابطه است، زیرا بر پایه انگیزه قوی و معرفت شدید استوار است. در این شناخت، ایمان قلبی کامل و اخلاص تحقق می یابند و رابطه عالی روح انسانی با خدای متعال برقرار می شود.‏
انسان در پرتو این عرفان می یابد که خدا، دین، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه(علیهم السلام) حق هستند.‏
‏"وَیَری الَّذینَ اوُتُوا الْعِلمَ الَّذی أنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِکَ هُوَ الْحَقَ ویَهْدی إلی صِراطِ العَزیزِ الْحَمِیدِ."; کسانی که علم الهی به آنان داده شده می بینند آنچه به تو از جانب پروردگارت نازل شده است، حق است و به راه (خدای) توانا وستوده شده هدایت می کند.‏

در تفسیر صافی، به نقل از قمی، مصداق "اوتوالعلم" را امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)قرار داده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را ـ به آنچه برایشان نازل شده است ـ تصدیق فرمود. علی(علیه السلام) از کسانی است که دارای عرفان کامل بعد از عمل است.‏ معرفت شهودی و رابطه ای که در پرتو آن حاصل می شود، کمال نهایی انسان را تشکیل می دهد که از آن، به قرب الهی نیز تعبیر می کنند. اطلاق قرب بدان جهت است که انسان از جنبه وجودی به خدا نزدیک شده است; چنانکه اطلاق معرفت شهودی به لحاظ یافتن حق است. در این جا، قرب شهود، رابطه، عین یکدیگرند. هر چند از نظر مفهوم متفاوتند ـ قرب، همان شهود; و شهود، همان رابطه حضوری با خداست. مردی از خوارج بر امام باقر(علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: "ای ابا جعفر، چه چیز را عبادت می کنی؟" فرمود: "الله"، عرض کرد: "آیا او را دیده ای؟" حضرت فرمود: "چشمهای ظاهر، او را نمی بینند ولی قلبها او را به حقایق ایمان مشاهده می کنند.( بحار، ج 4، ص 26 روایت 1.‏)

امام باقر(علیه السلام) معصوم است و آنچه می فرماید، صحیح و مطابق با واقع بوده و خود نیز به مقام عرفان راه یافته و رابطه اش با خدا، شهودی است نه ذهنی و تصوری فقط; بدین جهت با بیان عالی خودشان فهماندند که مشاهده و رابطه شهود در پرتو حقایق ایمان امکان پذیر است. تا این جا بیان شد که نحوه رابطه انسان با خدا دو صورت دارد:‏

1‏ بر اساس معرفت اکتسابی .‏

2‏ بر اساس معرفت شهودی .‏

آنچه کمال نهایی انسان را تشکیل می دهد، صورت دوم است. البته هر کدام از دو صورت مراتبی دارند که هر اندازه قوی تر باشند، رابطه، بهتر و عالی تر خواهد بود.‏



کلمات کلیدی :
آخرین مطالب