سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : 91/3/11:: 12:20 صبح
نویسنده :
() نظر

انس با خدا

اگر خود را فریب نداده و به دقت به دنیا بنگریم، خواهیم دید که دنیا، سرای وحشت، غم، گرفتگی و خستگی است. با هر گلی خواستی انس بگیری واز زیبایی اش شاد شوی، هنوز به الفبای خوشحالی راه نیافته، باد خزان پژمرده اش می کند. به هیچ کس نمی نگری جز این که پس از مدتی می یابی که تا جایی با تو است که منافعش اقتضا کند. به هر حال، دنیا محل وحشت و ناامنی است. به بیان بلند امیر المؤمنین علی علیه السلام:‏ "دارٌ بالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لا تَدُومُ أحوالُها وَ لا تَسْلَمُ نِزّالُها" ; (دنیا) سرایی است که بلا آن را احاطه کرده و معروف به مکر شده است. حالات آن، همیشگی نبوده و در حال دگرگونی و بی ثباتی است; و فرود آمدگان در آن سالم نمی مانند.


‏حال به روح انسانی خود نظر کن: طالب فرح و آرامش است. محبوبی می طلبد که در جوارش شاد و خرم باشد; از لطافت و جمالش بهره برد و از مشاهده او آرام گیرد. پس از آن که دانستی کمال نهایی انسان در قرب و شهود و رابطه حضوری است; و روحت طالب جمال و کمال اوست; نیز بدان که روح و شادمانی، استبشار و خرمی در همین شهود و قرب او نهفته است; و هرگز تو را رها نمی سازد; او از تو نفعی نمی برد تا برای آن تو را بخواهد; تو را دوست دارد که مونس تو در تنهایی دنیا وتنهایی قبر باشد.‏
به داود(علیه السلام) فرمود: "کُنْ بی مَسْتأنِساً وَمِنْ سِوای مُستَوحِشاً"به من شادمان و خرم باش و از غیر من در وحشت.‏

امام رضا(علیه السلام) فرمود: "إن مَعْرِفَةَ الله عزّوجلِ انسٌ مِنْ کلِ وَحشَة..." ; همانا شناخت خدای عز وجل ایمنی از هر وحشتی است.‏

براستی معرفت شهودی و رابطه حضوری در انس با خداست. انسان در مرتبه عالی نفس به خوبی می یابد که دنیا و اهل آن و هر موجودی جز خدا با او بیگانه است، زیرا از نظر تکوین، وجودش به او تعلق دارد نه به غیر او. پس قانون آفرینش اقتضا می کند که راحتی بدور از وحشت در محضر و جوار حق باشد و این سنّتی است که تبدیل پذیر نیست.‏

امیر المؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید: "أللّهمَّ إنک انَسُ الانِسینَ لاِوْلیْائِکَ... فَأسْرارُهُمْ لَکَ مَکْشُوفَةٌ وَقُلُوبُهُمْ إلَیْکَ مَلْهُوفَةٌ إنْ اَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ انَسَهُمْ ذِکْرُکَ. " ; پرردگارا به راستی تو با انس گیرندگان و دوستانت از همه دوستان بیشتر دوست هستی، رازهایشان نزد تو آشکار و دلهایشان به سوی تو نگران است. اگر تنهایی آنها را به وحشت اندازد، ذکر و و یاد تو آنها را مأنوس می سازد.‏
ابوذر به این حقیقت آگاه است که اگر با دنیا انس بگیرد، دنیا او را فریب داده ومانع کمال انسانی او خواهد شد. شاید ابوذر این کلام بلند را از مولایش امیر المؤمنین(علیه السلام)شنیده باشد که فرمود: "فَکَفی واعِظاً بِمَوتی عایَنْتُمُوهُمْ حُمِلوا إلی قُبورِهِمْ..." ; برای شما کافی است که از حیث پند دادن، مردگانی که دیدید بر دوشها سوی قبرها حمل می شدند.

‏"وَاشْتَغلوا بِما فارَقُوا وَ أضاعُواما إِلَیْهِ اِنْتَقِلُوا..." ; به دنیایی که از آن دست کشیدند، آلوده بودند ـ جیزی که از آن جدا شدند ـ و آخرتی که به سوی آن منتقل گشتند را ضایع و تباه ساختند...‏
‏"أنِسُوا بالْدُّیْنا فَغَرَّتْهُمْ وَوَثِقُوا بها فَصَرَعَتْهُم."; با دنیا انس گرفتند، آنها را فریب داد; به آن اعتماد نمودند، آنها را به خاک انداخت.‏ (نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 230‏)

جوانان عزیز! بیایید از کسانی باشیم که حیات خویش را در انس با خدا گذراندند و به لذات ابدی دست یافتند. انس با خدا از نشانه های بارز رابطه با خدا و ظهور فعلی فضایل در انسان است و از جمله آن نشانه ها اینست که انسان دائم به یاد خدا باشد. ونیز از آثار دستیابی به کمال نهایی و رابطه شهودی با خدا، ذکر خداست; که هر چند کوتاه، مطالبی را در مورد آن می نگاریم.‏

ذکر خدا

ذکر و یاد خدا، درک خاصّی است که در پی شناخت خدا حاصل می شود. همان گونه که رابطه با خدا براساس معرفت قبل از عمل و شناخت بعد از عمل بود، ذکر و یاد خدا هم در مرتبه ای بر شناخت حصولی واکتسابی متّکی است و در مرتبه ای نیز بر شناخت شهودی و حضوری که نتیجه عمل صالح و ایمان خالص است. ذکر و یاد خدا در هر مرتبه ای از معرفت همسان با آن معرفت است.‏
ذکر خدا در پرتو شناخت حصولی، راه و طریق است و در پرتو معرفت شهودی مقصد و وصال است.‏
می دانیم خدا هست و دارای صفات کمال و جمال و جلال می باشد; و ما چون محبّ و عاشق جمال و کمالیم، به تسبیح وتقدیس و تعظیم او می پردازیم و این تسبیح و تقدیس بر شناخت ما از خدا متّکی است. اگر آن شناخت نبود، این ذکر هم نبود.‏ ذکر خدا در رسیدن به مقصد، عین شهود است; معلول شهود نیست و شهود شرط آن نبوده خود ذکر عین شهود باری تعالی است. حق را دیدن; جمال و کمال او را نظاره کردن; عالی ترین مرتبه ذکر است.‏

مفهوم ذکر

از آثاری که برای ذکر در روایات بیان شده است، چنین استفاده می شود که ذکر، یک حقیقت باطنی است و صرف لفظی که بر زبان آورده می شود، نیست; بلکه الفاظ و اورادی که بر زبان آورده می شود وقتی در برگیرنده حقیقت ذکر است که از قلب و عمق روح انسانی بر خاسته باشد. در غیر این صورت، آن الفاظ چندان ارزشی نخواهند داشت.‏

به روایات ذیل توجه کنید‏ علی(علیه السلام) فرمود: "مَن عَمَّرَ قَلْبَهُ بدوامِ الذِّکرِ حَسُنَت أفعالُهُ فی السّرِّ وَالْجَهْرِ" ; کسی که قلبش را به دوام ذکرآباد کند، افعالش در پنهان و آشکار نیکو خواهد بود.‏و نیز فرمود: "اَلْذِکْرُ نورُ العُقُولِ وَحَیاةُ النُفُوسِ وَجَلاءُ الصُّدُور" ; ذکر، نور عقلها، حیات نفسها و صیقل دادن سینه هاست (از زنگار گناه) .‏( غررالحکم، فصل اول، ص 87، شماره 2021)

و نیز فرمود: "ألذّکرُ نورٌ ورُشدٌ"; ذکر، نور و رشد است.‏ ( غررالحکم، فصل اوّل، شماره 654، ص 23)

و نیز: "إالذّکرُ مفتاحُ الأنسِ"; ذکر، کلید انس (با خدا) است.‏ (غررالحکم، فصل اول، شماره 594‏)

و نیز: "ذکرُ اللهِ مطْرَدَةُ الشَّطانِ" ; یاد خدا، راندن شیطان است.‏  (غررالحکم، فصل سی و دوم، شماره 4.‏)

قلب جایگاه یک وجود، یک محبوب ومعشوق قرار می گیرد، و آن خدای متعال است.‏ امام صادق(علیه السلام) فرمود: "مَنْ کانَ ذا کِراً لله علی الحقیقة فَهُوَ مُطیعٌ..." ; کسی که به حق یاد کننده خدا باشد، فرمانبر خدا است.‏ (مصابح الشریعه، ص 21 (ترجمه و شرح حسن مصطفوی)‏)

ذکر عظیم ترین نعمت خدامطلب کلى ـ که با آن آشنا شدیم ـ این بود که رابطه انسان با خودش و هر موجود دیگر رابطه اى است ادراکی. و در واقع با تکیه بر این مطلب مى توان گفت: حیات انسان، حیاتى ادراکى بوده و کیفیت روحى او معلول ادراکاتى است که دارد. اگر مدرک شخصى، در تمام لحظات زندگى، دنیا باشد و آنچه متعلق به دنیاست، او انسانى دنیوى خواهد بود. وصفات دنیا در او ظهور خواهد یافت. همان صفاتى که در حدیث معراج راجع به اهل دنیا ذکر شده است:

«اهل دنیا کسانى هستند که خوردن، خنده، خواب و عصبانیتشان زیاد است; اگر با کسى بدى کنند زبان عذرخواهى ندارند; اگر کسى معذرت خواست، قبول نمى کنند; در وقت اطاعت از خدا، کسل و بى حالند و در هنگام معصیت شجاع; از آرزوى دور و اجل نزدیک برخوردارند: به محاسبه نفس نمى پردازند; پرگو هستند;... آنان داراى جهل و حماقت بوده و در برابر کسى که از او دانش مى آموزند تواضع نمى کنند; خودشان را عاقل و از جمله عقلا مى پندارند در حالى که نزد انسانهاى عارف و با ایمان، احمقهایى بیش نیستند.
یا أحمد إنَّ عیب أهل الدنیا کثیرٌ; اى احمد(صلى الله علیه وآله وسلم)! به راستى عیب اهل دنیا زیاد است.»(23)
همینطور اگر مدرک انسان خدا باشد وشخص در تمام لحظات زندگى در اندیشه او و آنچه متعلق به اوست، باشد; فضایل انسانى که همانا اسماء نیکوى اوست در نفس، ظهور فعلى خواهند یافت. ذکر خدا که همان درک خاص قلبى نسبت به خداى متعال هست، هر قدر شدید باشد، ظرف وجودى انسان، وسعت بیشترى براى کسب معالى اخلاق پیدا خواهد کرد و خاص ترین مردم در نزد خدا خواهد شد. مردى به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)عرض کرد: «دوست دارم خاص ترین مردم نزد خداى متعال باشم.» حضرت(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «خدا را بسیار یاد کن که خاص ترین بندگان خداى متعال خواهى بود.»
هر نعمتى از نعمتهاى خدا براى انسان عظیم است. اما نعمتى که انسان را خاص ترین بندگان بگرداند ومعالى و مکارم اخلاق و اسماء نیکوى خداوندى را مظروف روح انسانى قرار دهد، بسیار عظیم است. با ذکر و یاد خدا، حیات انسان، حیاتى ادراکى، الهى خواهد بود.
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعاى «ذاکرین» به خداى خود خطاب کرده و مى فرماید: «معبودا! اگر قبول امر تو واجب نبود، هر آینه تو را از ذکر خودم منزه مى کردم. علاوه بر این، ذکر تو به وسیله من به اندازه و ظرفیت وجودى من است نه به قدر عظمت و مطلق بودن تو. وچه امید است به این که ظرفیت وجودى ام به حدّى برسد که محل تقدیس تو باشد; با این حال:
«مِن أعظمِ النّعَمِ عَلَیْنا جَریانُ ذِکْرکَ عَلى أَلْسِنَتِنا وإذنُکَ لَنا بدُعائکَ وتَنْزِیهکَ وَتَسْبِیحکَ...» ; از عظیم ترین نعمتهاى تو بر ما، جریان ذکر و یاد تو بر زبانهاى ماست، و این که اجازه فرمودى تو را بخوانیم و منزه (از هر عیب ونقص) قرار دهیم و تو را تسبیح بگوییم.
پس از آن که امام(علیه السلام) ذکر را بزرگترین نعمت مى شمارد، از خداى بزرگ چنین درخواست مى کند: «إلهى! فَألْهمْنا ذِکْرَکَ فى الْخَلاءِ وَالْمَلاءِ واللَّیْلِ والنَّهارِ وَالاْعْلانِ والاْسْرارِ وَ فِى السَّراءِ والْضَرّاءِ وانِسْنا بالْذَّکْرِ الْخَفیَ وَاسْتَعْمِلْنا بِالْعَمَلِ الزَّکیّ...» ; معبودا! ذکر و یاد خودت را در خلوت و در میان مردم، شب و روز، ظاهر و پنهان و خوشحالى و بدحالى به ما الهام فرما. و ما را به ذکر خفى و پنهان همدم گردان و به عمل پاک وادار فرما.
«... فَلا تَطمَئنُّ القُلُوبُ إلاّ بذِکْراکَ وَ لا تسْکُنُ النُّفوسُ إلاّ عِنْدَ رُؤیاکَ...» ; قلبها اطمینان و آرامش نمى یابند جز با یاد تو و نفسها آرام نمى گیرد جز با دیدن تو (به دل).
«وَاسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّة بَغَیْرِ ذِکْرِکَ وَمِنْ کُلِّ راحَة بِغَیْرِ اُنسِکَ...» ; آمرزش مى طلبم از هر لذتى که بدون یاد تو بوده و از هر راحتى که بدون انس با تو باشد...
«...إلهى! أنتَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقّ: یا أیهَا الَّذینَ امَنُوا اذْکُرُوا الله ذِکْراً کَثیراً وَسَبِّحوهُ و بُکْرَةً و أصَیلاً. وَ قُلْتَ و قولکَ الحقُّ : فَاذْکُرُونى أذْکُرکُم.فَامَرْتَنا بِذِکْرِک...»;(24) معبودم ! تو فرمودى و فرموده تو حق است: «اى آنانى که ایمان آوردید! خدا را به یاد آورید، یادآوردنى بسیار; و او را اول روز و آخر روز تسبیح گویید.» و فرمودى و فرموده تو حق است: «مرا به یاد آورید تا شما را به یادم آورم» و ما را به ذکر و یاد خودت امر فرمودى...

نجات بشر و رابطه با خدا

«ظَهَرَ الْفَسادُ فى البرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أیْدى النّاسِ »; به سبب آنچه دستهاى مردم کسب کرد، فساد در خشکى و دریا ظاهر شد. (سوره روم، آیه 41.)

امروز، قرن علم و صنعت، قرن اکتشاف و اختراع، قرن فساد و سقوط بشر در ورطه هلاکت معنوى، و قرن نفى ارزشهاى انسانى در شرق و غرب عالم است.

«حتّى إذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قال ربِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى أعْمَلُ صالحاً فیما تَرَکْتُ کَلاّ إنَّهـا کَلِمَةٌ هُوَ قائلُها وَمِنْ وَرائِهم بَرْزَخٌ إلى یَوْم یُبعَثُونَ.» آن گاه که وقت مرگ افراد غافل از حق فرا رسد (در آن حال آگاه و نادم شده) مى گویند: پروردگارا ! ما را به دنیا بازگردان. شاید (گذشته را جبران کنیم و) عمل صالح به جا آوریم. هرگز (چنین) نخواهد شد (و بازگشت نخواهند کرد). براستى «طلب بازگشت»، کلمه اى است که آنها (از روى حسرت) گوینده آنند و از وراى اینها عالم برزخ است تا روزى که برانگیخته شوند.
اگرچه در دنیا از نعمتهاى الهى بهره بردند اما در طریق فساد و اشاعه آن; لکن در آخرت از رحمت خاص خداوند محرومند. (سوره مؤمنون، آیات 100 ـ 99.)

«وَالَّذینَ کَفَرُوا بِایاتِ الله وَلِقائِهِ اُولئِکَ یَئِسوا مِنْ رَحْمَتى وَاُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ.» و آنان که به آیات خدا و لقاى او کافر شدند، از رحمت من نا امیدند و برایشان عذاب دردناکى { در پیش} است.
سبب ظهور فساد در جوامع بشرى و آلوده شدن بشر به فساد اخلاقى، همانا نظر استقلالى به دنیا و رابطه با دنیایى است که محور آمال و آرزوها و برآوردن خواسته هاى مادى و معنوى بشر شده است و طبق این قاعده که هر اندیشه و فعل خاصى نتیجه خاص خودش را مى دهد، نتیجه این بینش و رابطه جز انحراف و فساد و فحشا و سوء خلق چیزى نیست.

رهایى بشر از چاه فساد و تباهى ـ که با دست خود حفر کرده است ـ رابطه با آن حقیقتى است که عالى ترین فطرت روح انسانى، ما را به آن مى خواند; و آن، خداى متعال، کمال مطلق و وجود مطلق است. لازمه این رابطه، ظهور فعلى فضایل اخلاقى و کمال انسانى خواهد بود، و این نتیجه خاصى است که بر آن فعل خاص استوار است.

«یا أیُّها الَّذینَ امنُوا ادْخُلُوا فى السِّلْمِ کافّةً وَ لا تتَّبِعُوا خُطُواتِ الْشّیْطانِ إنّهُ لَکُمْ عَدوٌّ مُبینٌ.»
اى کسانى که ایمان آوردید! همگى داخل در مقام تسلیم شوید ] رابطه حقیقى، همان تسلیم خداى متعال شدن است[ و از گامها و وساوس تفرقه آور شیطان پیروزى نکنید; براستى او براى شما دشمن آشکارى است. به هر حال، این معیشت ننگین انحرافى، معلول دور بودن از حق و حقیقت است: «ومَن أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرى فَانَّ لهُ معیشةً ضنْکاً... »;و کسى که از یاد من اعراض نماید، براى او معیشت و زندگانى پر از بدبختى و گرفتارى ] فراهم[ است (سوره طه، آیه 124.)



کلمات کلیدی :
آخرین مطالب