فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش * گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
..........................
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند * خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
..........................
جای آن است که خون موج زند در دل لعل * زین تغابن که خزف میشکند بازارش
..........................
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود * این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
..........................
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری * بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
..........................
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست * هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
..........................
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل * جانب عشق عزیز است فرومگذارش
..........................
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه * به دو جام دگر آشفته شود دستارش
..........................
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود * نازپرورد وصال است مجو آزارش
..........................
کلمات کلیدی :
شعر