با سلام خدمت شما بازدیدکننده گرامی ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب این
وب سایت ، ما را از نظرات و پیشنهادات خود آگاه سازید
و به ما را در بهتر شدن کیفیت مطالب یاری کنید.
در کلوپ گلفی با زمین بسیار بزرگی که دارای 18 سوراخ بود مردی مشغول بازی بود و فراموش کرده بود که باید توپ را به کدام سوراخ شوت کند از زنی که کمی جلوتر از او مشغول بازی بود سوال کرد : نمیدونم توپو تو کدوم سوراخ باید بشوتم زن پاسخ داد : من الان تو سوراخ هفتم دارم بازی میکنم پس شما باید تو سوراخ ششم شوت کنی مرد تشکر کرد و به بازی بازگشت ولی پس از چند دقیقه ای باز هم فراموش کرد و دوباره پیش زن رفت و از او کمک خواست و زن جواب داد : الان من تو سوراخ سیزدهم هستم شما باید بری تو سوراخ دوازدهم شوت کنی ...... پس از پایان بازی مرد زن را به نوشیدن چای دعوت کرد و با او گرم صحبت شد و از او پرسید که به چه کاری مشغول است ، زن گفت : من مدیر فروش هستم و مرد بلافاصله جواب داد : چه تصادفی چون من هم مدیر فروش هستم و رو به زن کرد و گفت : میشه بپرسم چی میفروشی ؟ اگه بهتون بگم چی میفروشم شما بهم میخندین ؟ مرد قول داد که نخنده و زن بهش گفت که اون مدیر فروش یه کارخونه تولیدی نوار بهداشتیه با گفتن این حرف مرد چنان خنده ای کرد که از صندلی افتاد رو زمین و زن با اخم بهش گفت : شما قول داده بودی که نخندی مرد در حالی که همچنان میخندید گفت : آخه منم مدیر فروش یه کارخونه تولیدی کاغد توالتم و فکر میکنم هنوزم یه سوراخ از شما عقبترم !!!
**************************
دوتاخانم گلف بازی می کردند ، یکیشون توپو زد و با وحشت دیدکه داره صاف به طرف چندتامرد که اونهاهم اونطرف ترگلف بازی می کردند میره و بالاخره توپ به یکی ازاون مردها می خوره !
مرده دستاشو میذاره لای پاش و روی زمین می افته و از دردمثل سگ زخمی به خودش میپیچه خانومه میدووه به طرف مرده و شروع میکنه به معذرت خواهی و میگه اجازه بدین کمکتون کنم .
مرده درحالی که دستاشو لای پاش فشار میداد و بی اختیار از چماش اشک سرازیر بود با ناله میگه : نه خودش خوب میشه ! ولی خانومه که می بینه مرده خیلی دردمیکشه بازمیگه: آقا من فیزیوتراپم و میدونم چجوری دردشمارو برطرف کنم و چون خیلی اصرار کرد اقاهه قبول کرد .
خانومه فوری دست بکارشد ... اول بزور دستای مرده رو از لای پاهاش کشید بیرون و بعد سریع کمربندشو بازکرد ودستاشو برد توی شلواره اقاهه وشروع کرد ارام ارام ... های اقاهه روبه چپ و راست و بالا و پایین حرکت دادن وبعدکه مطمئن شد ... ها اسیب بدی ندیدن باارامی شروع کرد به مالش اونها ... بعد از ده دقیقه از اقاهه پرسید :حالا حالتون چطوره؟ آقاهه جواب داد : حالم عالیه ،ولی فکر میکنم انگشتم شکسته باشه ...!!!